ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..
ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..

یک عکس با کیفیت از دو گل رز قرمز با یک قلب عاشقانه



تک عکس با کیفیت از گل رز عاشقانه


یک عکس با کیفیت از دو گل رز قرمز با یک قلب عاشقانه

سایز تصویر: 2560x1600

حجم: 618 KB


این تصویر زیبا مناسب برای زمینه کامپیوتر میباشد:

Romantic-rose-flowers-HD-98LOVE.IR.jpg


گالری عکس زیبا عاشقانه


گالری ای از زیباترین و بهترین عکس های عاشقانه روز از دختر و پسر

برای مشاهده هر عکس در سایز اصلی روی آن کلیک کنید.

مشاهده تصاویر عاشقانه زیبا در ادامه مطلب...


  ادامه مطلب ...

تک عکس با کیفیت و فانتزی از کتاب به شکل قلب و مناسب برای پس زمینه دسکتاپ



تک عکس فانتزی قلب کتاب


تک عکس با کیفیت و فانتزی از کتاب به شکل قلب و مناسب برای پس زمینه دسکتاپ کامپیوتر 


مشاهده و ذخیر عکس:

heart-book-hd-98love.ir.jpg

حجم عکس: 1.62 MB

 

متن غمگین و عاشقانه به یاد تو با خاطره های تو




به یاد تو با خاطره های تو
 
امروز میخوام بمیرم،یعنی امشب میخوام بمیرم وخیلی حرفا واسه گفتن دارم،خیلی زیاد،بیش تر ازهر موقع دیگه ای،نمیدونم شاید الان زیادی احساساتی شدم،اما هرچی بشه،هرچی میخواد اتفاق بیفته،ولی من امشب میخوام بمیرم،دلم هوای مردن کرده.اما میدونم که نمیمیرم،پس باید منتظر زنگ تو باشم و همه ی حرفامو پای تلفن بهت بگم؛اما اونطوری هم نمیشه،میخوام وقتی اومدی دستاتو بگیرم و شایدم بغلت کنم.اما شایدم  من اومدم(پیش تو مهربونم).چند لحظه پیش داشتم به عکسای تو نگاه می کردم،قلبم پر درد شد و چشمم پر گریه .  وقتی یاد خاطراتمون می افتم،تو دلم فکر می کنم که آخه تو کجا؟من کجا؟کاش امشب پیش من بودی،حتی اگر برای این با تو بودن جون منو میگرفتن.
چه خیالاتی دارم من،امشب کلی حرفا واسه گفتن دارم؛انگار که قلبم دهن وا کرده و میخواد بغضاشو خالی کنه.
من دوستای زیادی کنارمه،باهاشون هم حرف می زنم،درباره ی همه چی،اما برای تو یه آدم دیگه میشم،تو،تو قلب من یه کس دیگه ای.
 
 
امشب منو یاد شبی میندازه که،هر دومون با هم توی کوهستان قدم می زدیم،و رسیدیم به یه کلبه ی قدیمی که واسه پیر مردی بود.
تو اون کوهستان جز ما سه نفر یه کس دیگه ای هم بود،اون یه نفر مرگ بود.
 
مرگ همراه با زندگی ابدی در دل تنهای خودمون.
اونشب تو،تو آغوش من بودی . گریه می کردی،نه گریه ی ناراحتی و غم(همیشگی) گریه ی تنهایی،بغض ،بغض قلبت طوری بود که اگه خالیش نمی کردی،می مردی.
تو تو آغوش من گریه می کردی،بی انکه من بتوانم برای آن راهی بیندیشم.
ما تنهایی،وتنها زندگی کردن را به همه چیز ترجیح داده بودیم.
فقط می خواستیم خودمان باشیم،تنها باشیم و دیگر آسوده نخندیم. ولی گریه کنیم،گریه هایی که دوای درد آنها در آغوش هم بودن بود.
زمان ها گذشت و زندگی ما هم سپری شد،زندگی ای که شاید هیچ موقع برای کس دیگری اتفاق نخواهد افتاد؛در این تنهاییمان ما دیگر از مرگ هراسی نداشتیم و هر لحظه منتظر آن بودیم،به ویژه از موقعی که پیر مرد مَرد ، ما دیگر توان ادامه ی راه نداشتیم.امید هایمان ،آرزوهایمان همه به یکدیگر بر می گشتند.تنها رویـــــــــــای من توبودی،وتنها آرزو ی تو من بودم.
همیشه دستای گرم تو رو زیر سردی دستام حس می کردم.
آسوده نبودم،ولی با تو بودم،با هم بودیم و دنیایی در خیالات ساخته بودیم.
چند لحظه دوری ما رو خسته میکرد،خسته ی ادامه ی راه،دقیقه ها،ثانیه هاو لحظه ها سپری میشد در حالی که قلــــــــــب هایمان پر گریه بود،گریه ای که شاید روزی خودمان را نیز به نابودی می کشاند.
آخرین بار که تو را به آغوش کشیده بودم روزی سرد و برفی در یکی از ماههای زمستان بود،که تو رفتی و منو تنها گذاشتی و همه ی بغض ها و گریه هایت را نیز با خود بردی.
و اینک من تنها در بلندی های زمین ایستاده و به آسمان مینگرم؛و سر نوشت خویش را می جویم،تا شاید روزی مرگ را در میان آن پیدا کنم و به تو بپیوندم.و حالا کار من فقط گریه کردن و در تنهایی سرگردان ماندن است.
و اگر خاطره های تو نبود، بلایی بد تر از مرگ یعنی دوری همیشگی تو  نصیب من میشد.
حال من تا کی در این برهوت بی تو سر خواهم کرد ، فقط خـــــــــدا می داند؛
 
 
اما خدا نیز مرا نمی خواهد؛درست است که در گاهی مواقع مشکلاتم را حل می کند ولی در این تنهایی در سرمای سوزان زمستان ،در تاریکی های مرگ تو،دیگر کاری از دست خدا نیز بر نمی آید.
و شاید  خدا دل من را فریب می دهد تا در این ظلمت سپیدی زمستان،تک و تنها در بالای اعماق کوهستان خود را دریابم،اما حتی اگر خودم را نیز پیدا کنم  دیگر تو نیستی و عشق من به فنا تبدیل می گردد و این ظلم است،ظلم خدا به من،به عشقم،به دنیای...
من در این کلبه ی تنهایی که در خاطرات خویش زندگی می کنم، سرگردان به راه خود ادامه می دهم که آن راه سرانجامش مرگی سوزناک خواهد بود. مرگی که کسی در این دنیای گذرا نه خواهد دید و نه خوهد توانست برای مثل آن مثالی بیاورد.
اما من تنها واقعیتی را که به آن یقین دارم ،این است که بعد از مدتی به دنیایی خواهم رفت که فراتر از دنیای آخرت و بهشت و جهنم و برزخ خواهد بود.
در آن دنیا من زندانی خواهم شد،گرچه تنها اما آسوده و آرام:
آن دنیا قــــــلــــــــب تو خواهد بود،قـــــلـــــــــب تو، قـــــــــلــــــــب  تو....................................

دل نوشته های زیبا و عاشقانه به همراه عکس


دل نوشته های زیبا به همراه عکس

نیمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دلیل نشستن باش !
 
دلنوشته ها و تصاویر بیشتر در ادامه مطلب...


 
ادامه مطلب ...

متن زن هایی که یک کتابند...




زن هایی که یک کتابند
 

 

می گوید: شانزده ساله بودم که ازدواج کردم تازه برادرم مرده بود.توی اب غرق شد.چشم هاش خیس می شوند.صداش را پایین تر از حد معمول میاورد.صدای شر شر اب که از لوله ها پخش میشوند کف سینک صداش را دورتر می کند با گوشه ی روسری اشک چشم اش را می گیرد و ادامه می دهد:دختر که شد امد بالای سرم و گفت هرکی دختر بزاد تا سه تای بعدیش دختر میشه.میبینی حالا دختر خودش سه تا دختر اورده پشت هم!

دستهاش را که تمیزند باز زیر اب میشورد پوست دستش قرمز شده و خون دویده زیر پوست صورتش.به زن مسن تر نگاه می کنم روی تشک پنبه ای گل سرخی دار دراز کشیده یواش از این پهلو به ان پهلو می شود.از این فاصله ام ما دوتا را می پاد!تازه کمرش را عمل کرده و هرکس که میاید اینجا ملاقاتش اه و ناله می کند که شیش تا پلاتین کرده اند توی کمرم از سر شب چشم روی هم نذاشتم.

رفته است حمام صورتش برق می زند لبخند اضافه اش می کند و می گوید:دلم می خواست امروز برویم دور و بر خانه یتان یک دوری بزنیم

می گویم:می گفتی خب می رفتیم دوتایی

با سرش به مادر شوهر تازه عمل کرده اش اشاره می کند و می گوید:نمی شود تنهاش گذاشت شاید کاری داشته باشد

ناهار را من می پزم و او غذای مادر شوهر را.عصبی است می شود از دستهای قرمز شده اش زیر اب یخ فهمید که برای بار هزارم میشوردشان.بغض دار می گوید:بردمش پایین می دانی که من کمر درد دارم پاهام هم همینطور با این همه با عموت بردمش پایین انوقت می گوید همه ی کارها را فلانی کرده.دستهاش اسکاچ را بی حواس می اندازند وسط سینک و می گوید:انوقت ها تقصیر همین بود که افسردگیم شدید شد.عموت را مجاب کرده بود نگذارد از خانه بروم بیرون شش ساله تمام توی یک اتاق فسقلی توی خانه یشان زندگی کردم و همه حرفی شنیدم.

می گویم:میدانم ترسناک بوده حتما که زن دوم عمویم شدی

نفسش را با حرص می دهد بیرون انگاری صدام را نمی شنود خودش تعریف می کند و ساکت می مانم:انگشتر زن عقدی قبلیش را کردند توی دستم گفتند تو زن پسر عمویت شدی حالا. نکردند یک حلقه ی تازه بخرند.برادرم که مرد افسرده شدم.امدم خانه ی اینها دیوانه ام کردند و گفتند دیوانه ام!دخترم که امد دنیا شیرم نمیرسید داد و بیداد می کرد که غلط کرده شیر ندارد میدانی الان دختر خودش شیر ندارد بدهد بچه اش اینها همه اش کار خداست من باورش دارم.

صدای مادر شوهر بلند می شود: سیمین بیا انقد وقت دختر را نگیر بیا ببرم دستشویی

میرود و فکر می کنم ادم هایی که قدر نمی شناسند چقدر ظالمند چقدر بی رحمند که روح بقیه را مچاله می کنند.به زن عمویم نگاه می کنم که می شود روزهای زندگیش را یک رمان اشک اور کرد ولی هیچ کس بازهم نمی فهمد لا به لای این کلمه ها چه بغض و کینه ی قدیمی ریشه دوانده.

بعضی از خم ها را هرچقدر پانسمان کنی هر چقدر از گذشته بیرون بکشی و کیسه بگیری به جانشان که پاک شوند باز هم مثل روز اولند همانطور تازه همانطور عذاب اور.

گاهی باید از این ادم های قدیمی دور شد رفت و هیچ وقت به هیچ کدامشان برنگشت.

متن و نوشته عاشقانه ( آنگاه که دلم پیش دلت بود گرو )




هعی دلم...........
 
آنگاه که دلم پیش دلت بود گرو
دستان مرا فشردی که نرو
آنگاه که دلت بر دیگری مایل گشت
کفشای مرا جفت کردی که بروووو.

عاشق شدن
 آن نیست که یک دل به صد یار دهد
عاشق آن است که صد دل به یک یاردهد.
 
در کنج دلم کسی خانه ندارد
کسی جای در این خانه ی ویرانه ندارد
دلرا به کف هر که دهم باز پس آرد
کس جای نگه داری این دل دیوانه ندارد.
 
i love u

رمان کوتاه عشق واقعا قشنگ




رمان کوتاه عشق واقعا قشنگ

 
هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می آورد.
یه زندگی پر از مهر و محبت.
تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن ،سلیقه های مشترکی داشتن ،هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیل زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا اخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون اغاز کردن.
همه چیشون رویایی بودو با هم قرار گذاشتن بودن یک دفترچه خاطرات مشترک داشته باشن تا وقتی پیر شدن اونا رو برای نوه هاشون بخونن و با یاد اوری خاطرات خوش هیچوقت لحظه های زیبای با هم بودن رو از یاد نبرن.
واسه همین قبل از خواب همه چی رو توش مینوشتن .
با اینکه 5 سال از زندگیشون میگذشت هنوزم واسه دیدار هم بی تابی میکردند .
وقتی همدیگه رو تو اغوش میگرفتند دلاشون تند تند میزد و صورتشون قرمز قرمز میشدو تمام تنشون رو یه گرمای وصف نشودنی اسمونی فرا میگرفت.
همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه سام اونروز دیر تر به خونه اومد، گرفته بود دل و دماغی نداشت مولی اینو به حساب گرفتاری کارش گذاشت،اما فردا و فرداهای دیگه هم این قضیه تکرار شد وقتایی که دیر میکرد مولی دهها بار تلفن میزد اما سام در دسترس نبود ووقتی به خونه برمیگشت جوابی برای سوالات مولی که کجا بودو چرا دیر کرده نداشت.
برای مولی عجیب بود باورش نمیشد زندگی قشنگش گرفتار طوفان شده باشه .
بدتر از همه اینکه از دفترچه خاطراتشون هم دیگه خبری نبود.
 
تا اینکه تصمیم گرفت سام رو تحت نظر بگیره اولین جرقه های ظنش با پیدا شدن چند موی بلوند رو کت سام شکل گرفت بعد هم که لباسهاشو بیشتر کنترل کرد بوی غریبه عطر زنانه شک اونو بیشتر کرد .نه نه این غیر ممکن بود اما با دیدن چندین پیامک عاشقانه با یک شماره ناشناس در تلفن سام همه چی مشخص شد .
 
سام عزیزش به اون و عشقشون خیانت کرده بود حالا علت تمام سردیها بی اعتناییهاو دوریها سام رو فهمیده بود.دنیا رو سرش خراب شد توی یک لحظه تمام قصر عشقش فرو ریخت و جای اونو کینه نفرت پر کرد .مرد ارزوهاش به دیوی وحشتناک تبدیل شده بود.
اون شب سام در مقابل تمام گریه ها و فریادهای مولی فقط سکوت کرد.
کار از کار گذشته بود .صبح مولی چمدونش رو بست و با دلی مملواز نفرت سام رو ترک کرد وبا اولین پرواز به شهر خودش برگشت..روزهای اول منتظر یک معجزه بود،شاید اینا همش خواب بود .
اما نبود .همه چی تموم شده بود.
اونوقت با خودش کنار اومد و سعی کرد سام رو با تمام خاطراتش فراموش کنه.
هر چند هر روز هزاران بار مرگ سام خائن رو از خدا ارزو میکرد.ولی خیلی زود به زندگی عادیش برگشت. .3سال گذشت و یه روز بطور اتفاقی تو فرودگاه یکی از هم دانشگاهیاش رو دید.خواست از کنارش بی اعتنا بگذره اما نشد.دوستش خیلی این پا اون پا کرد انگار میخواست مطلب مهمی رو بگه ولی نمیتونست. بلاخره گفت:سام درست 6ماه بعد از اینکه از هم جدا شدید مرد.باورش نشد مونده بود چه عکس العملی از خودش نشون بده تمام خاطرات خوشش یه لحظه جلوی چشش اومد 
 
.اما سریع خودش رو جمع جور کرد و زیر لب گفت:عاقبت خائن همینه.واز دوستش که اونو با تعجب نگاه میکرد با سرعت جدا شد..اون شب کلی فکر کرد و با خودش کلنجار رفت تا تونست خودش رو قانع کنه برگشتن به اونجا فقط به این خاطره که لوازم شخصیش رو پس بگیره و قصدش دیدن رقیب عشقیش و کسی که سام رو از اون جدا کرده بود نیست سئوالی که توی این 3 سال همیشه آزارش داده بود.اخر شب به خونه قدیمیشون رسید.باغچه قشنگشون خالی از هر گل وگیاهی بود چراغها بجز چراغ در ورودی خاموش بودند.در زد هزار بار این صحنه رو تمرین کرده بود و خودش رو آماده کرده بود تا با اون رقیب چطوری برخورد بکنه.قلبش تند تند میزد. دنیایی ازخاطرات بهش هجوم اوردن کاشکی نیومده بود .
 
ولی بخودش جراتی داد.بازم زنگ زد اماکسی در رو باز نکرد.پسر کوچولویی از اون ور خیابون داد زد:هی خانوم اونجا دیگه کسی زندگی نمیکه.نفس عمیقی کشید.فکر خنده داری به نظرش رسید کلیدش همراش بود.کلیداش رو دراورد وتو جا کلیدی چرخوند . در کمال ناباوری در باز شد/همه جا تقریبا تاریک بود و فقط نور ورودی کمی خونه رو روشن کرده بوددلشوره داشت نمیدونست چی رو اونجا خواهد دید.کلید برق رو زد .باورش نمیشد/همه چی دست نخورده سر جاش بود .
 
عکسهای ازدواجشون ،مسافرت ماه عسلشون خلاصه همه عکسا به دیوارها بودند.و خونه تمیز بود.با سرعت بطرف اتاق خوابشون رفت تا ببینه وسایلش هنوز هست یا نه دلش میخواست سریع اونجا رو ترک کنه .چشمش به اتاق خوابش که افتاد دیگه داشت دیوانه میشد.درست مثل روز اول.کمد لباسهاش رو باز کرد تمام لباسهاش و وسایل شخصیش مرتب سر جاشون بود.
 
ناخوداگاه رفت سراغ لوازم سام.کشو رو کشید و شروع کرد به نگاه کردن از هر کدوم از اونا خاطره ای داشت .حالش خوب نبود یه احساسی داشت خفش میکرد ناگهان چشمش به یک کلاه گیس با موهای بلوند که ته کشو قایمش کرده بودند افتاد با تعجب برداشتش کمد رو بهم ریخت نمیدونست دنبال چی باید بگرده فقط شروع کرد به گشتن.چند عطر زنانه ویک گوشی موبایل ناشناس، روشنش کرد شماره اش رو خوب میشناخت شماره غریبه ای بود که برای سام پیام عاشقانهمیفرستاد بود.
 
گیج شده بود رشته های موی بلوند رود لباس سام،بوی عطرهای زنانه ای که از لباس سام به مشام میرسید،و پیامهای ارسال شده همه اونجا بودند.نمی فهمید.این چه بازی بود.خدایا کمکم کن.بلاخره پیداش کرد دفترچه خاطراتشون.برش داشت بازش کرد.خط سام رو خوب میشناخت .با اون خط قشنگش نوشته بود:از امروز تنها خودم تو دفتر خواهم نوشت تنهای تنها.بلاخره جواب آزمایشاتم اومد /و دکتر گفت داروها جواب ندادن .بیماریت خیلی پیشرفت کرده سام،متاسفم.
 
آه خدایا واسه خودم غمی ندارم اما مولی نازنینم.
چه طوری آمادش کنم،چطوری.اون بدون من خواهد مرد و این برای من از تحمل بیماری ومرگم سختر.مولی بقیه خطها رو نمیدید خدایا بازم یه کابوس دیگه.اخرین صفحه رو باز کرد.اوه خدایای من این صفحه رو برای من نوشته:مولی مهربانم سلام.امیدوارم هیچوقت این دفتر رو پیدا نکرده باشی و اونو نخونده باشی اما اگر الان داری اونو میخونی یعنی دست من رو شده.منو ببخش میدونستم قلب مهربونت تحمل مرگ منو نخواهد داشت.پس کاری کردم تا خودت با تنفر منو ترک کنی.این طوری بهتر بود چون اگر خبر مرگم رو میشنیدی زیاد غصه نمیخوردی.اینو بدون تو تنهای عشق من در هر دو دنیا هستی و خواهی بود.
سعی کن خوب زندگی کنی غصه منو هم نخور اینجا منتظرت خواهم موند .عاشقانه و قول میدم هیچوقت دیگه ترکت نکنم. بخاطر حقه ای که بهت زدم هم منو ببخش .اونی که عاشقانه دوستت داره سام.راستی به یکی از دوستام سپردم مواظب باشه چراغ ورودی در خونمون همیشه روشن بمونه که اگه یه روزی برگشتی همه جا تاریک نباشه.سام تو.مولی برگشت و به عکس سام روی دیوار نگاه کرد. سام منو ببخش .بخاطر اینکه توی سختترین لحظات تنها گذاشتمت منو ببخش. 
 
چشمای سام هنوز توی عکس میدرخشید و به اون میخندید 

گالری نقاشی انیمیشن عاشقانه



گالری نقاشی انیمیشن عاشقانه


Gallery Animation Romance

گالری عکس های نقاشی شده عاشقانه انیمیشنی

مجموعه ای شامل 12 تصویر زیبا و منحصر به فرد 

مشاهده گالری عکس های عاشقانه در ادامه مطلب...




  ادامه مطلب ...

عکس با کیفیت از قلب Love


عکس با کیفیت از قلب love


تک تصویر فانتزی و با کیفیت قلب عاشقانه love

عکس قلب عاشقانه با کیفیت بالا برای پس زمینه 

برای دیدن عکس قلب love با کیفت بالا به ادامه مطلب مراجعه کنید...

مشاهده عکس قلب با کیفیت بالا:

حجم: 1.57 MB

 

heart-love-HD-98love.ir.jpg

برای استفاده از عکس هم بعد از لود شدن کلمل تصویر میتوانید با راست کلیک کردن روی آن و انتخاب save آن را روی کاپیوتر خود ذخیره کنید.

عکس های عاشقانه و زیبای متحرک با موضوع love از قلب و دختر و پسر



عکس های عاشقانه متحرک


عکس عاشقانه و زیبای متحرک با موضوع love از قلب و دختر و پسر 

برای دیدن همه عکس های متحرک عاشقانه به ادامه مطلب مراجعه کنید...

عکس های عاشقانه متحرک دختر و پسر

 

ادامه مطلب ...

دانلود آهنگ بی کلام و آرام بخش گیتار Spanish Escapes



آهنگ بی کلام و آرام بخش گیتار Spanish Escapes


آلبوم بی کلام آهنگ های زیبا و آرام بخش برای تسکین احساسات و افرایش اعتماد به نفس

با گوش دادن گزیده ای از آهنگ های بی کلام آرامش وجود شما را فرا خواهد گرفت و روح تازه ای در خود خواهید دید.

این موسیقی های زیبا با گیتار زده شده اند.

 

دانلود موسیقی های برگزیده بی کلام گیتار در ادامه مطلب...

دانلود رایگان موسیقی ها:

 

Voice of the Wind.mp3

Passion Flower.mp3

Romance in Valencia.mp3


داستان های عاشقانه : ( بیست سال عشق یک لحظه اشتباه )





بیست سال عشق یک لحظه اشتباه
 
تلخ بود؟
شیرین بود؟
یادم نمی آید
کسی کنار پنجره خاطراتم به شیشه می کوبد
نمی شنوم چه می گوید
شکلک خفه شده ای با تمام احساس ، اسمش را بی خودی هجا می کند
لبخند ژکوند مرده ای روی چهر ه ی بی روحش مزه ی دهانم را تلخ کرده
آری
حتما تلخ بود
تلخ مثل قهوه های قجری که تنها مَثَلِ مرگ موشش به ما رسیده
خسته شده
کنار پنجره ی طبقه 21 ام شناور در هوا نیم نگاه به من
دارد از خوشه ای که خیلی شبیه انگور است
شکوفه ی گیلاس میچیند
و به پایین پرت می کند
عجب کابوسی شده
با هر شکوفه ی گیلاسی که میچیند آب میرود
کوچکو کوچکتر میشود
تا خودش هم به اندازه آخرین گلبرگ شکوفه ی گیلاس خوشه ی انگوری میشود
مثل دختر پریون با لباس عروس
روی آخرین گلبرگ بالا و پایین می پردو می رقصد
عجب مکافاتی شده
گلبرگ کنده می شود و او هم همراه گلبرگ رقص کنان می افتد
تند به سمت پنجره می دوم
پایم به گوشه ی قالیچه ی مامان بزرگ گیر می کند
با سر به گلدان شمعدانی می خورم
همه چیز تاریک شد.
***
سرماو گرمایی تنم را پر از عرق کرده
چشمهایم احساس می کنند
موها و صورتم
سرم را بر می گردانم
احساس همچنان ادامه دارد
اما اینبار سمتی از صورتم که رو به آسمان است احساس می کند
دوست دارم چشم هایم را بسته نگهدارم
اما درک احساس قوی تر شده
انگار کسی نوازشم می کند
صدای نفس هایش را می شنوم
چشمانم را باز می کنم
مسخ کافکا زیر صادق هدایت است
چشمانم را که می گردانم
باز همان چهر ه ی بی روح با لبخند ژکوند
سرم را به این سو و آن سو تکان می دهم
صدایم خفه شده
با دستانی بی گرما روی صورتم بازی می کند
سرم را به سویی می کشم تا از دسترسش خارج شوم
آخ
و حس عجیبی که اشکم را در می آورد
فاکنر با نگاه های فیلسوفانه اش انگار هنوز زنده است
چند نفس عمیق می کشم
آرام که میشوم
سرم را روی زانوانش بازمیگرداند و باز هم نوازش
سرم را بر می گردانم
لای فلسفه ی زندگی نیمی از دست نوشته ای با باد کولر تکان تکان می خورد
احساسم به هم میریزد
توی دلم ضعفی غلیظ با نمکی از غصه می نشیند
مگسی شوخ طبعیش گل کرده
روی لبم ورجه وورجه می کند
لبم را تکان میدهم
فوت می کنم
سرم را تکان میدهم
دوباره و دوباره باز میگردد
ملتمسانه نگاه چهره ی بی روح می کنم
شانه بالا می اندازد
باید معجزه ای بشود تا از شر این عذاب خلاص بشوم
ناگهان صدای جیغی می آید
آخرین گلبرگ کنده شد
عجب مکافاتی
او هم همراه گلبرگ شکوفه ی گیلاس افتاد
تند به سمت پنجره می دوم
پایم به گوشه ی قالیچه مامان بزرگ گیر کرد
الان است که با سر به گلدان شمعدانی بخورم
همه چیز تاریک شد
***
هنوز کسی نفهمیده چرا من نمیتوانم آب بخورم
گاهی مرا به سرزمین سپید پوشان می آورند
اینجا لبخندهای ژکوند
تکرار میشوند
روزها تکرار می شوند
شبها تکرار میشوند
انقدر تکرار میشوند تا من آرام شوم
بعد فقط لبخند ژکوند همیشگی می آید و مرا می آورد توی مفهوم همیشگی
اینجا خوب نیست
اینجا احساسم میان این بوها، اسم هاو کتاب ها با افکارم به جنگ بر می خیزد
راستی من خودم را اندیشمند می دانم
و تمام این کتاب ها که او می خواند به یک دست نوشته ی من هم نمی ارزد
اما چه فایده او که نمی فهمد
تازه برای فهمیدن خیلی دیر شده
از آخرین باری که کنار پنجره نشست و دست نوشته هایم را به باد داد ،خیلی وقت است که می گذرد
به او می خندیدمو می گفتم:
همه ی آنها را به باد بدهی با مغزم چه میکنی؟
.
.
.
شیدا نشسته بر لب پنجره ی رو به غروب آفتاب با چند برگه کاغذ سرگرم است و هر از گاهی یکی را درون هوا رها می کند
پاهایش را با نسیم عصر بازی می دهد و با ناز به ساسان که پشت لپ تاپ نشسته و تایپ می کند ، نگاه می کند
ناگهان
جیغ می کشد
ساسان دوان دوان به سمت پنجره می آید
شیدا خودش را به سمت پایین خم می کند و آخرین صفحه ی گیلاس را رها می کند
پای ساسان به قالیچه می گیرد
با سر به گلدان شمعدانی لب پنجره می خورد
از آن به بعد بود که لبخند شیدا ژکوند شد

دانلود رمان عاشقانه دلواپسم برای تو


سلام ....


یه چندروزیه دلم خیلی گرفته........اتفاقی این رمانو از سایت 98 لاو پیدا کردم.....ظاهرا مهر ماه امسال منتشر شده......تا حالا نزدیک پنجاه صفحشو خوندم........یه نوع آرامش خاصی به آدم میده...... و همش ه ممساله عشق نیست....کلی تصویر سازی توش هس......بهتون توصیه می کنم اگه علاقمند رمان خونی هستین این رمانو بخونین..........................................متشکرم از همه خوانندگان محترم و آبجیا و داداشای گلم که به وبم میان...........................................موفق باشین ...محمدرضا.





رمان عاشقانه دلواپسم برای تو

خلاصه داستان رمان عاشقانه دلواپسم برای تو:

سها بعده از رفتن نیاز تصمیم به بزرگ کردن نفس می گیره و رها رو هم بعد از رفتن نیاز دیگه نمی بینه ولی حالا کمبود رها رو تو زندگی نفس خیلی حس می کنه واسه همین سعی می کنه بره و رها رو پیدا کنه...
اما رها دیگه یه جسم جون دار نیست بلکه تبدیل شده به یه مجسمه سنگی.  حالا بقیشو خودتون بخونید تا بببیند سها از این به بعد چه کارا که نمی کنه...و تو فصل دوم زندگی نفس دختر  نیاز  تعریف میشه...
 

 
دانلود رایگان رمان عاشقانه دلواپسم برای تو :
 
 

عکس نوشته های عاشقانه و زیبا جدید




عکس های عاشقانه جدید ارسال شده توسط کاربر سایت مهدی

عکس نوشته هایی با کیفیت با شعر عاشقانه فارسی

برای مشاهده همه تصاویر عاشقانه به ادامه مطلب مراجعه کنید....

برای مشاهه عکس ها در سایز اصلی روی هر عکس کلیک کنید.


 
ادامه مطلب ...