ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..
ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..

نوشته های عاشقانه (من یاد تو میکنم ....آنها دلشان پر می کشد !)

من یاد "تو" میکنم ....آنها دلشان پر می کشد !
 
من یاد تو میکنم ....آنها دلشان پر می کشد !

درست همانجا که خیال تو سنگینی میکند !!...
.
.
.
دقت کن برگهای تقویم را از کجا می کَنی و مرا در صفحات باقی مانده -تنها- میگذاری ...
 
دقت کن از کجا میروی ... نیایم دنبالت ... رد پاهایت را نگاه کن ... نمانند !!
 
تیتر روزنامه های فردا بی خیالی و سر به هوایی من است و دل ِ سنگ ِ تو !
این روزها مونولوگ می نویسم ! نمیدانم چرا بیشتر به کارم می آید ... و آرزوهایی که نیامده در دست باد تو را فریاد می زنند ! چقدر بی آبرویند ! من یاد تو میکنم .... آنها دلشان پر می کشد !
 
میگذارم اسمش را همذات پنداری با نویسنده ... نویسنده کسی است که حرفهای تو را میگوید ، درست زمانی که قدرت بیانش را نداری ... درست زمانی که یک دنیا واژه روی حلقت سنگینی می کند و تا بالا نیاوریشان و پشت سر هم ردیفشان نکنی ، دست از سر کچلت برمیدارند ...
و فقط مینویسی به امیدی که -او- بخواند ، تو مینویسی -او- بخواند ، -او-های دیگران میخوانند و تا تهش را می بلعند ... اما -او-ی اصلی ِ تو اصلا نمی خواند ...
 
بعد بغض میکنی ... میخواهی جرشان بدهی برگهای تقویم و کاغذهایی که از قلمت سیاهند ... کاغذهایی که تکثیر شده ... هرچقدر هم نابود کنی ، باز هست ...
 
-او- بالاخره میخواند ، اما نه منظور ترا می فهمد ، نه می فهمد -او-ی نویسنده ی متن بوده ! ...
 
این -او-ها کجای روزگار جا مانده اند ؟!
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد