ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..
ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..

شعری عاشقانه از شهریار (غوغا میکنی)



ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی 
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی 

از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم 
کاخت نگون باد ای فلک ! با ما چه بد تا میکنی 

ای شمع رقصان با نسیم ، آتش مزن پروانه را 
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی 

با چون منی نازک خیال ، ابرو کشیدن از ملال 
زشت است ای وحشی غزال ، اما چه زیبا میکنی 

امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست 
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی 

ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن 
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی 

ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن 
شورافکن و شیرین سخن ، اما تو غوغا میکنی...

شهریار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد